سایناساینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات کودکی ساینا

روزشمار زندگی ماه دهم

ساینا جونم تو این ماه کلی کارای جدید یاد گرفت 30 مرداد اولین باری که رفتی شهروند آرژانتین 30 مرداد شونه بازی کردیم 31 مرداد موز بازی کردیم و خیلی دوست داشتی. بالاخره موفق شدم راحت به شما موز بدم بخوری 31 مرداد برای اولین بار در جعبه مولتی ویتامینو بستی 1 شهریور مهارت کامل در دادن و گرفتن اجسام پیدا کردی 1 شهریور شوت کردن توپ رو دوست داری 1 شهریور دایره برج هوش رو انداختی توش 2 شهریور اولین باری که ماکارونی خوردی. البته مخصوص شما پختم 2 شهریور اولین باری که کاهو خوردی 7 شهریور اولین سفر به شمال 7 شهریور اولین باری که کباب خوردی 9 شهریور اولین ماسه بازی و دریا 11 شهریور اولین باری ...
3 مهر 1391

روزشمار زندگی ماه نهم

ساینا جونم تو این ماه کارهای زیادی یاد گرفته 30 تیر اولین باری که آلو قرمز خوردی اونهم خونه مامان بابایی 31 تیر افزایش دامنه لغات عسلم ایش دَدَ اَه 2 مرداد عروسک های صدادار رو خیلی دوست داری و باهاشون بازی می کنی. 2 مرداد اولین بار میوه بازی کردیم اونهم با یک ظرف پر میوه. 4 مرداد اولین بار تو سوپت لوبیا چیتی پوست کنده ریختم. 4 مرداد اولین بار با بابایی بای بای کردی 7 مرداد رفتی زیر تخت ما. اونقدر ترسیدم که نگو 11 مرداد برای اولین بار پاور کامپیوتر و زدی و اونو خاموش کردی. 12 مرداد برای اولین بار لیوان آب رو خودت گرفتی و آب خوردی. البته لیوان رو تکیه دادی به صندلی غذات. خیلی جالب بود. 13 مرداد اولین عروسکی که انتخاب کردی...
3 شهريور 1391

دختر آبی پوش من

سلام عشقم دیشب که عکساتو به بابایی نشون می دادم اولش که این عکس ها رو دید گفت پاک دختری رو پسر کردی رفت. بعد از مدتی گفت نه ته چهرهش زیبایی دخترونه موج می زنه. حتی موقعی که شب ها تو رو می خوابونم با بابایی فقط و فقط درباره شما حرف می زنیم. اون روز چه کار کردی؟ چه کارهایی یاد گرفتی؟ برنامه ریزی برای آینده و ..... دوستت داریم خیلیییییییی     توضیح اینکه این لباسها رو مامان بابایی از مکه آورده. کفشها رو هم که چند هفته پیش گرفت. ما هم دیدیم ستن چسبوندیمشون به هم. عکس گرفتن از شما این روزها حسابی سخت شده. یک دقیقه هم آروم نمی شینی تا از شما عکس بگیرم. تازه کلی هم غر می زنی که چرا لباسامو...
19 مرداد 1391

255 روزگی عزیزترینم

سلام مامانی امروز 255 روز از عمر قشنگت می گذره. باورم نمی شه 2/3 از سال اول زندگیت گذشته و تنها 4 ماه دیگه شما یکساله می شی. قربونت برم . من و بابایی عاشقتیم. گرچه این روزها بابایی اونقدر دیر می یاد که شما خوابی ولی در عوض صبح ها جبران می کنی و راس 7 بیدار می شی و خودت می ری تو آشپزخونه و بابایی رو که مشغول صبحانه خوردنه کلی ذوق زده می کنی.  اینها عکسای امروزن. 255 روز زندگیت الهی مامان به قربون لبات. فدای جونت تشریف بیارین ادامه مطلب عکس درخواستی خاله الهه جونم. ممنون که باعث شدی این عکسای قشنگ رو بگیرم. عااااشق اینطوری خوابیدنتم     ...
12 مرداد 1391

روزشمار زندگی ماه هشتم

سلام دلبند مامان. عشق بابا ساینا جونم تو ماه هشتم چه کارایی یاد گرفته؟ 31 خرداد اولین بار از حالت خوابیده خودش نشست بدون کمک 8 تیر خنده موشی 8 تیر اولین باری که گفتی "بابا" ولی فقط یکبار گفتی 13 تیر دستتو گرفتی به روروئک و ایستادی 13 تیر لوبیا سبز و لوبیا سفید به سوپ شما اضافه شد. 14 تیر تاتی می کنی 15 تیر بابایی تولدت مبارک. 15 تیر شروع سایز 4 پوشک هاگیز 20 تیر عدس پلو با گوشت خوردی 21 تیر میز تلویزیون رو گرفتی و ایستادی البته دستت کاملا به تلویزیون می رسه. 24 تیر دومین باری که گفتی "بابا" 25 تیر فقط مامان می خوام 29 تیر 8 ماهگیت مبارک نفسم البته تو این ماه سرعت چهاردست و پا ...
4 مرداد 1391

نی نی پلاس

ساینا جونم در مجله نی نی پلاس تیر ماه 1391   امروز رفته بودم بیرون با خودم فکر کردم من دو ماهی می شه عکستو دادم برای چاپ . رفتم مجله رو بگیرم که البته دیدم 1000 تومن گرون شده خدا رو شکر. ولی خوب وقتی عکست رو دیدم کلی خوشحال شدم و البته ناراحت که چرا عکس بهتری ندادم. ولی عیب نداره. برای یادگاری بود.     دوستت دارم مامانی ...
22 تير 1391
23286 0 16 ادامه مطلب

عشششششقم این روزها

سلام نفس مامان این روزها یک جور دیگس. انگاری بزرگتر شدی. خیلی بزرگ. وقتی بهت می گم دست به چیزی نزن کاملا به من نگاه می کنی و می فهمی چی می گم. البته دفعه اول و دوم گوش نمی دی ولی وقتی چند باری تکرار می شه دیگه دست نمی زنی. به شدت به روروئک علاقمند شدی گاهی با التماس به من نگاه می کنی تا حتی شده چند دقیقه ای بزارمت توش تا بازی کنی. بیشتر دوست داری توش بشینی و آهنگهاش رو گوش کنی. البته با هم گوش بدیم. به صدای تلویزیون خیلی علاقه داری. اگه صداش بلند باشی فوری برمی گردی به طرفش. البته بدون صدا به تصویرش نگاه نمی کنی. دیگه حسابی چهاردست و پا می ری . طوریکه من هر روز اتاقت و سالن رو تمیز می کنم. ولی با اینحال بازم دستات کثیف می ...
18 تير 1391

روزشمار زندگی ماه هفتم

ساینا جوووون در ماه هفتم زندگی چه کارهایی که نمی کرد: 31 اردیبهشت اولین باری که 4 ساعت ازت دور بودم. خیلی سخت بود. 1 خرداد اولین باری که گفتی مه مه حالا نمی دونم می می منظور بود یا ماما 1 خرداد اولین باری که چند دقیقه ای بدون کمک نشستی 3 خرداد با ماهی های آکواریوم حرف می زنی 4 خرداد دومین جلسه پایش رشد و اولین باری که رفتی برج میلاد 6 خرداد اولین باری که پوره سیب خوردی. خیلی هم دوست داشتی 6 خرداد اولین باری که بهت عدس دادم. البته زیاد دوست نداشتی. 8 خرداد اولین باری که رفتی نمایشگاه بین المللی 9 خرداد برای اولین بار 10 قاشق غذاخوری حریره بادوم خوردی 9 خرداد کمی پاهاتو بلند می کنی فکر کنم داری یاد می...
5 تير 1391