عکسسسسس
29/5/91 صبح یک روز تابستونی بعد از حموم گرم به همراه بابایی
ساینا خانوم در حال دلبری کردن از بابایی و مامانی.
مرحله اول ایمن سازی خونه تموم شده و در حال تدارک مرحله جدیدیم
ساینا جون در حال بازی با تشت. تشتو یا هر چیزی رو که بتونی دستاتو می زاری روش و اونو هل می دی جلو.
وقتی ما بهت توجه نمی کنیم می خوابی رو زمین و شروع می کنی به حرف زدن.
خوب اینهم خواب عمیق عشقم. ساعت حدود 10:30 شبه و اولین باری که تو این حالت خوابیدی. البته شما روی یک تشک که کنار اتاقته می خوابی. چون خیلی خیلی غلت می زنی تا بذاریمت تو تختت بیدار می شی.
راستش من و بابایی تصمیم گرفتیم که شما تو اتاق خودت بخوابی. البته از اول هم تو اتاقت می خوابیدی ولی منم پیش شما بودم تا اگه شیر خواستی پیشت باشم. الان چند شبی که تنها تو اتاقت هستی. بهبود خواب شبانه شما مهمترین فکر الان ماست. حداقل تا صبح 4 یا 5 بار رو بیدار می شی و هر بار شیر می خوای و هر بار چنان گریه ای می کنی که دل ما که هیچی دل همه کباب می شه. گاهی هم راه می افتی و می یای تو اتاق ما و می ایستی به تخت. فکرشو بکن. چشماتو باز کنی و ببینی دو تا چشم براق دارن بهت نگاه می کنن. البته گاهی هم موی منو می کشی تا بیدار بشم. راستش نمی دونم چطوری شیر شبت رو کمتر کنم. کاملا معلومه که گرسنه نیستی. فقط نمی تونی بلند مدت بخوابی. بیدار می شی و دوست داری شما رو بغل کنیم و راه بریم. که واقعا سخته مخصوصا اینکه فقط و فقط مامانو می خوای. و اگه اینکارو نکنیم حداقل یکربعی گریه می کنی تا بخوابی نگرانم این گریه ها روی روحیه شما تاثیر بذاره. امیدوارم بتونیم یه راه حل خوب پیدا کنیم.
دوستت داریم عشق ما خیلی.