سایناساینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات کودکی ساینا

روزشمار زندگی ماه چهارم

دلبند عزیز تر از جانم این روزها دیگه خیلی شیرین شدی مامانی. ما هم که مهمونی برو همه عاشقت می شن. همه رو دوست داری و بهشون لبخند می زنی. البته برای بعضی ها که پسر دارن قهقهه هم می زنی:-)) شیرت که دیر بشه غر غر می کنی ها. 2 اسفند چنگ زدن یاد گرفتی موهای مامانو با دستای کوچولوت محکم می گیری. 4 اسفند سرما خوردگی اونهم شدید 5 اسفند لیس زدن دندونی 8 اسفند اولین جلسه پایش رشد 9 اسفند 100 روزگیت مبارک 10 اسفند صدای بابایی رو از پشت تلفن می شناسی و دنبالش می گردی 10 اسفند موبایل دوست داری می خوای بگیریش 10 اسفند خنده های بلندت داره شروع می شه. 10 اسفند دوست داری توی صورتت فوت کنیم 12 اسفند اولین عروس...
29 اسفند 1390

واکسن چهار ماهگی

سلام عزیزم چهارشنبه 24 اسفند رفتیم پیش دکتر فلاحی برای چکاپ 4 ماهگی و نشون دادن جواب آزمایش ادرارت. خدا رو شکر آزمایشت که خیلی خوب بود. گفت تا 5 ماهگی کمتر بشینه و بایسته. گفت حسابی به خودم برسم شیرم مقوی بشه. به نظر دکترت همه چیز خوبه ولی من همچنان نگرانم. هنوزم باید رانیتیدین بخوری.راستی مولتی ویتامین الحاوی داد. شما خیلی بهتر می خوری دیگه نمیپره ته گلوی کوچولوت. ویتامین آ و د بیشتری هم داره. بالاخره امروز 27 اسفند رفتیم و واکسن چهار ماهگی شما رو زدیم. الان که می نویسم بغل بابایی داری ناله می کنی. الهی فدای ناله کردنات بشم مامان. وزنت 5800، قدت 66 و دور سرت 5/39 بود. خوب مامانی این واکسن از واکسن دو ماهگی سخت تر بود. دو رو...
29 اسفند 1390

روزهای اول

عزیزتر از جانم می خوام از مادر شدن و تجربیات اون بنویسم. تجربه هایی که شاید بعدها که خواستی مادر بشی به دردت بخوره. روزهای اول خیلی گریه می کردی با هیچی آروم نمی شدی. همه می گفتن گرسنه ای. شیر خشک هم می خوردی اما بازم گریه می کردی به همه چیز متوسل شدیم. به شما colicez می دادیم که ضد دل درده. حتی دایمتین هم می دادیم. دکتر گفت رژیم غذایی خودتو عوض کن. فکر می کردیم شاید به پروتئین حساسیت داری ولی اونهم نبود. بعد از دو هفته آروم شدی. انگار نه انگار. اما دو ماه طول کشید تا تونستم شیر خشک رو ازت بگیرم. هفته سوم زندگیت صورتت دونه های ریزی زد که هی بیشتر و بیشتر شد. رفتیم دکتر که گفت بهش می گن دونه های مروراریدی. راه درمانی نداره. گفت م...
24 اسفند 1390

یا مقلب القلوب و الابصار

ای آنکه به تدبیر تو گردد ایام ای آنکه به دست تو احوال جهان ای دیده از تو دگرگون مادام حکمی بنما که گردد ایام به کام خدای مهربانم کمکم کن تا امسال آدم ساده ای بشم، همانند اون کسانیکه، بدی هیچکس رو باور ندارن، برای همه لبخند می زنن، همیشه هستن، برای همه هستن پروردگارا کمکم کن تا آدم ساده ای بشم، تا شاید بوی ناب آدم رو یادآوری کنم، خدایا عاشقت هستم، مرا دوست بدار ...
23 اسفند 1390

سه ماهگیت مبارک

سلام دختر گلم. 90 روزگیت مبارک. هر روز داری بزرگتر و زیباتر می شی. برات آروزی بهترین ها رو دارم. برای چکاپ و نشون دادن جواب آزمایشات رفتیم پیش دکترتون. وزن شما 5300، گفت بقیه چیزها هم خوبه. البته من نگران وزن گیری شما هستم. دکترت گفت نشستن و ایستادن تا حداقل پایان چهار ماهگی ممنوع.انشاله همیشه سلامت باشی ...
20 اسفند 1390

دلنوشته بابایی

این اشعار رو بابایی با عشق تمام برای عزیز دل سروده اندر این دیر خراب آلوده دهر که زمان مات شده زین همه مردم شده قهر داده رب یک دُر ناب از صدف جان و نفس بگشود مردم ما در دل این تیره قفس که شنیدست چنین بانگ و نوایی خوش صوت که شده ساینا ی ما صوت خدا از هر صوت 90/11/1 ...
18 اسفند 1390

روزشمار زندگی ماه اول

سلام مامانی ٢ هفته اول زندگیت هنوز عاشق دنیای فرشته ها بودی و از اینکه اومده بودی به دنیای ما حسابی ناراحت بودی و گریه می کردی. 8/29 اولین کیک تولد رو خاله نسرین تو بیمارستان برای شما آورد. 9/1 ورودت به خونه مبارک 9/5 گرفتن شناسنامه (بابایی شناسنامه روگرفت تازه جلد هم براش گرفته بود) 9/5 افتادن بند ناف 9/5 اولین ویزیت دکترت (دکتر غلامحسین فلاحی) 9/6 اولین حموم پرنسسم (به همراه مامان و مامان بزرگی) 9/14 اولین حضورت در هیئت سالار شهیدان امام حسین (خونه عمه بابایی) 9/15 اولین مهمونی خونه مامان ژاله و بابا سیروس 9/16 اولین باری که سرت رو چرخوندی و با نگاهت منو دنبال کردی 9/19 اولین باری که شر...
17 اسفند 1390

روزشمار زندگی ماه دوم

ماه دوم و شیرین کاریهای عسلم: 3 دی فهمیدیم عاشق آبی چون با صداش آروم می شی. 4 دی وزنت از 4 کیلو گذشت. 8 دی اولین صداها 10 دی اولین واکنش به عروسک 13 دی اولین اسباب بازی (آویز بالای تخت) 18 دی گردن می گیری 23 دی برات وبلاگ ساختیم 24 دی برای اولین بار خودت خوابیدی 27 دی خوش اخلاقی و خنده های صبحگاهی 29 دی واکسن دو ماهگی ...
17 اسفند 1390

روزشمار زندگی ماه سوم

خوب آروم جونم، بریم سراغ سومین ماه زندگیت و کارهایی که یاد گرفتی: 2 بهمن خوب دیگه جغجغه رو دوست داری. صداش توجهت رو جلب می کنه. 5 بهمن حواست رو جمع کن.تو چشمام نگاه کنی دیرتر می خوابم. 6 بهمن سعی می کنی غلت بزنی البته تا نیمه. 11 بهمن ذوق می کنی (گیی) 13 بهمن اولین جشن تولد (تولد دینا جون) 15 بهمن پایکوبی 16 بهمن بابا سیروس رفت. 17 بهمن با نگاهت هر کسی که راه می ره دنبال می کنی. 17 بهمن مکیدن لبهات 19 بهمن گردنت رو سفت می کنی تلویزیون ببینی. 19 بهمن وزنت از 5 کیلو گذشت 21 بهمن تقلید رفتاری. بابایی سرش رو تکون می ده تو هم تکرار می کنی. 21 بهمن منو بلند کنید روی پاهام بایستم 25 بهمن بر...
17 اسفند 1390

مروری بر 90 (1)

سلام ساینای عزیزم. گل خوشبوی زندگی ما. تمام سال 90 پرشده بود از انتظار بودن و دیدن تو. می خوام خاطرات این یکسال رو برای خودم و بابایی و تو دلبندم که بعدا اینها رو می خونی مرور کنم. می خوام دوباره تمام اون خاطرات خوش برام زنده بشه.  29 اسفند 1389 خبر خوش اومدنت رو به بابایی دادم. 20 فروردین رفتیم پیش خانم دکتر کاظمی تا تحت نظرش باشم 21 فروردین اولین سونوگرافی بیمارستان آتیه برای تایید حضور پرنسسم. قد پرنسس 1.1 سانتی متر 18 اردیبهشت دومین سونوگرافی بیمارستان آتیه برای تشخیص بیماریهای مادرزادی جنین. قد پرنسس 4.4 سانتی متر صدای قلبت رو شنیدم (فیشو فیشو) 13 خرداد اولین خرید سیسمونی البته فقط لباس. 1...
17 اسفند 1390